کد مطلب:36543 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:180

عدمی دانستن شرور رایی است در مقابل اعتقاد به ثنویت











این نظر در برابر نظر مشركانی بود كه معتقد به وجود دو خدا بودند و یكی از این دو خدا را خالق خوبیها و روشناییها و دیگری را خالق بدیها و تاریكیها می دانستند. خود این عقیده هم پاسخ دیگری به مسئله وجود شرور بوده است.

ولی یك سوال همچنان باقی می ماند و آن اینكه اگر ما گفتیم كه یك خدا وجود دارد و شر نیز از جنس نیستی است، آیا می توانیم موجوداتی را كه موجب شر می شوند، نادیده بگیریم؟ به عبارت دیگر، اگر ما در تحلیل فلسفی توانستیم اثبات كنیم كه ضرر از جنس نیستی است، آیا می توانیم، آدم مضر را هم از جنس نیستی بدانیم؟ در واقع تمام شرور از موجوداتی پیدا می شوند كه مزاحم و مضر هستند و این مزاحمان نیز وجود دارند، هر چند شما به لحاظ فلسفی مزاحمتشان را از جنس نیستی بدانید. مثل اینكه، درباره جهل براحتی می توان گفت كه از جنس نیستی است زیرا جهل یعنی نادانی و ندانستن نیز موجود نیست. اما این مطلب

[صفحه 59]

به معنای نبودن آدم جاهل در این دنیا نخواهد بود، آدم جاهل همان كسی است كه عالم نیست، سواد ندارد و هر چند جهلش از جنس نیستی است اما خودش در این عالم موجود است. پس اگر بر فرض، شرور یا نیستی ها در عالم نیستند. اما شر بپاكن ها در این عالم وجود دارند. خداوند نیز بر وجود چنین موجوداتی گواهی داده است:

قل اعوذ برب الفلق، من شر ما خلق و من شر غاسق اذا وقب... (الفلق، 1 -3)

بگو پناه می برم به خداوند فروزنده صبح روشن، از شر مخلوقاتش و از شر شب تار هنگامی كه درآید.

پس مخلوقات شر خیز وجود دارند هر چند خود شر امر عدمی است، همچنان كه انسانهای جاهل نیز وجود دارند، هر چند كه جهل خود امر عدمی باشد.

بدین ترتیب شاید در ذهن كسی این سوال مطرح شود كه چرا باید این موجودات شر خیز در عالم در كنار موجودات خیر قرار بگیرند یا چرا باید در این عالم این همه تدابیر مخالف و معارض وجود داشته باشد؟ شاید این عالم یك مدبر واحد ندارد و یا شاید مدبر عالم، حكیم و كاردان نیست. و الا در كارش تعارض و اعوجاج پدید نمی آمد. چنین نبود كه بسازد و آباد كند و بعد بشكند و خراب نماید. به قول خیام:


جامی است كه عقل آفرین می زندش
صد بوسه ز مهر بر جبین می زندش


این كوزه گر دهر چنین جام لطیف
می سازد و باز بر زمین می زندش[1].

[صفحه 60]

شاید این عالم چند مدبر و خالق دارد، یكی قانون وضع می كند دیگری می شكند، یكی حیات و سلامتی می دهد، دیگری مرض و بیماری می آورد، در ضمن هیچ كدام از این چند مدبر نمی توانند به طور كامل دیگران را از صحنه حذف نمایند. برای همین است كه جهان چنین دچار شلوغی و بی نظمی است، ستمگران مطابق با هوا و هوسهای خود عمل می كنند و بی گناهان در زیر فشار زندگی له می شوند و به خواسته های مشروع خود دست نمی یابند، بسیاری از زحمات انبیا به نتیجه نمی رسد و بسیاری از اولیای حق كشته می شوند. در عرصه ی طبیعت نیز زلزله و طوفان و سیل و سرما موجب ویرانی و تباهی می گردد و زحمات باد و باران و خورشید در پرورش میوه ها و آبادانی زمینها به هدر می رود، گویا قانون یك مدبر با قانون مدبر دیگر منافات دارد. حال اگر چنین تصوری برای كسی به وجود آید راه حلش چیست؟ یك راه حل همان است كه گفتیم، یعنی، اعتقاد به اینكه شر امری عدمی است. و لذا هر چه هست یك خالق بیش ندارد و آنچه شر است، چون نیست، خالق نمی خواهد. این عده مثلا می گویند وقتی سرما یك جوانه را از بین می برد، سرما شر نیست، بلكه از بین رفتن جوانه ها شر است و از بین رفتن نیز چون از جنس عدم است، خالق ندارد. لكن كسانی به این نظر اعتراض كرده اند و گفته اند كه حتی اگر قبول كنیم آفات و شرور عدمی هستند، چه كسی امور موجود را طوری تنظیم كرده كه آفت نیستی یا شرور در آنها راه یابد. به عبارت دیگر، اگر وحدت خالق را بتوانیم محفوظ نگه داریم، حسن تدبیرش را چه كنیم؟ چنین می نماید كه آن خالق واحد، مدبر و حكیم تام نیست و در فعلش فتور و خلل هست.


صفحه 59، 60.








    1. رباعیات خیام، به تصحیح و تحشیه ی محمد علی فروغی و دكتر قاسم غنی، انتشارات اساطیر.